اشعار شهادت امام سجاد(ع)
قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار خیمه ها باشی
حکمت این بود روی نی نروی
راوی رنج نینوا باشی
**
چقدر گریه کردی آقاجان
مژه هایت به زحمت افتادند
قمری قطعه قطعه را دیدی
ناله هایت به لکنت افتادند
**
سربریدند پیش چشمانت
دشتی از لاله و اقاقی را
پس گرفتید از یزید آخر
علم با شکوه ساقی را !؟
**
کربلا خاطرات تلخی داشت
ساربان را نمی بری از یاد
تا قیام ِ قیامت آقاجان
خیزران را نمی بری از یاد
**
خون این باغ، گردن ِ پاییز
یاس همرنگ ارغوان می شد
چه خبر بود دور ِ طشت طلا
عمه ات داشت نصف ِ جان می شد
**
کاش مادر تو را نمی زایید!
گله از دست ِ زندگی داری
دیدن آب ، آتشت می زد
دل خونی ز تشنگی داری
**
تا نگاهت به دشنه ای می خورد
جگرت درد می گرفت آقا
تا جوانی رشید می دیدی
کمرت درد می گرفت آقا
**
جمل شام پیش ِ رویت بود
خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود
«السلام علیک یا عطشان»
ذکر لبهای روضه دارت بود
**
پدرت خواند از سر نیزه
تا ببینند اهل قرآنی اید
عاقبت کاخ شام ثابت کرد
که شما مردمی مسلمانی اید
**
سوخت عمامه ات، بمیرم من
سوختن ارث ِ مادری شماست
گرچه در بندی از تو می ترسند
علتش خوی ِ حیدری شماست
**
خون خورشید در رگت جاری
از بنی هاشمی، یلی هستی
دستهای تو را به هم بستند
هرچه باشد توهم علی هستی
**
کاش می مُردم و نمی خواندم
سر بازارها تو را بردند
نیزه داران عبای دوشت را
جای سوغات کربلا بردند
وحید قاسمی
********************
با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی
با چشم های پر ستاره گریه می کردی
دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب می شد سنگ خاره، گریه می کردی
در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب می دیدی دوباره گریه می کردی
با یاد اکبر، تا که می آمد به گوش تو
بانگ اذان از هر مناره گریه می کردی
در کوچه و بازار می دیدی اگر بین
آغوش مادر شیرخواره گریه می کردی
در خواب اگر می رفت پیشت طفل سیرابی
با هر تکان گاهواره گریه می کردی
جایی که ننوشته است اما خوب می دانم
با دیدن هر گوشواره گریه می کردی
محمد رسولی
********************
كوچه هاي مدينه و بوي
زخمهاي تني كه مي آيد
چشم هاي سپيد يعقوب و
بوي پيراهني كه مي آيد
**
مرد سجاده اي كه درك نكرد
هيچ كس آيه ي مقامش را
در هياهوي شهر كوفه نداد
هيچ كس پاسخ سلامش را
**
تا عزاداريش شروع شود
ديدن شيرخواره اي كافيست
تا صدايش به گوش ما برسد
ديدن گوشواره اي كافيست
**
وقت افطار كردنش هر شب
تا كه چشمش به آب مي افتاد
تشنگي ضريح لبهايش
ياد طفل رباب مي افتاد
**
من نميدانم اينكه خاكستر
چه به روز سر امام آورد
زير زنجير پيكر زردش
معجزه بود اگر دوام آورد
**
گيرم از دست كوفه راحت شد
سنگ طفلان شام را چه كند؟
گيرم از دست كوچه سنگ نخورد
مردم پشت بام را چه كند؟
**
تا كه اين مرد قافله زنده ست
حرفي از طفل كاروان نزنيد
پيش اين مرد گريه ، جانِ حسين
حرفي از چوب خيزران نزنيد
علي اكبر لطيفيان
*********************
دلسوخته،شبيه دل خيمه ها شده
مانند پاره پيروهني نخ نما شده
دارم هنوز بر سرم عمامه اي که سوخت
بغض گلوي سوخته ام بي صدا شده
دارم به روي گردن خود دست مي کشم
ديدم که زخم کهنه ي سر بسته وا شده
با ياد شام سينه ي من تير مي کشد
اين سينه زخم خورده ي آن کوچه ها شده
واي از کمان و حرمله و نيش خند او
واي از رباب و اصغر از ني رها شده
ديدم طناب دور گلوي رقيه را
زنجير داغ مرحم يک زخم پا شده
مانند خواهرم کمرم درد مي کند
گويي که مهره ي کمرم جابه جا شده
مسعود اصلانی
*********************
روزی که بسته در غل و زنجیر می شدی
زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی
هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود
وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی
مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا
انگار از وجود خودت سیر می شدی
دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی
در چشم خیس قافله تکثیر می شدی
حالا سوار ناقه ی عریان، قدم، قدم
با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی
مسعود یوسف پور
********************
داغی نشانده بر جگرت ، یاد کربلا
خون میرود ز چشم ترت ، یاد کربلا
زینب ، سکینه ، گریه و طفل رباب و آب
می آورند در نظرت ، یاد کربلا
با زخمی از تسلَی ِ زنجیر ِ سلسله
مانده به روی بال و پرت ، یاد کربلا
با خطبه های بی بدلت زنده کرده ای
در لحظه لحظـۀ سفرت ، یاد کربلا
از قتل صبر روضه بخوان ای امام صبر
با سوز ِ آه شعله ورت ، یاد کربلا
از سجده های لشکر شمشیر و نیزه ها
از خنجر و سر پدرت ، یاد کربلا
از لحظه ای که غارت خیمه شروع شد
آتش گرفت دور و برت ، یاد کربلا
تا صبح حشر ضامن این دین و پرچم است
یاد محرم و صفرت ، یاد کربلا
این جلوه های اشک ِ عزا در صحیفه است
یاد خدا ، شب و سحرت ، یاد کربلا
محمد رضا رضائی
********************
درد بسیار ، مداوا گریه
ارث جامانده زهرا گریه
روزها ناله و شبها گریه
آب میخورد ، ولی با گریه
گریه بر آب وضویش میریخت
خون دل بر سر و رویش میریخت
گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشته ی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است
خواسته هر سحرش گریه کند
در فراق پدرش گریه کند
گریه بر ناله آن مادرها
گریه بر گریه آن دخترها
گریه بر غارت انگشترها
گریه بر واشدن معجرها
رنگ مهتاب ، زمینش میزد
دیدن آب ، زمینش میزد
گریه بر ناقه نشسته سخت است
گریه با پیکر خسته سخت است
گریه با بال شکسته سخت است
گریه با گردن بسته سخت است
گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد
آنکه را هست پیاده نکُشید
تشنه را بر لب باده نکُشید
طفل را اینهمه ساده نکُشید
ذبح را آب نداده نکُشید
هیچکس آب به گودال نبرد
پدرم ذبح شد و آب نخورد
آمد و دید تنی افتاده
کشته بی کفنی افتاده
شه بی پیرهنی افتاده
پاره پاره بدنی افتاده
همه پروانه و شمعش کردند
بوریا آمد و جمعش کردند
آمد و دید کنارش پر نیست
بدن افتاده ولیکن ، سر نیست
چند انگشت ، و انگشتر نیست
این حسین است ولی دیگر نیست
بسکه با نیزه قلیلش کردند
ذبح کردن قتیلش کردند
علی اکبر لطیفیان
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت
برچسبها: اشعار شهادت امام سجاد(ع)